بالانوشت 1: مگر می شود از آزادگان نوشت و در ابتدا یادی نکرد از دو شهید سرافراز دزفول که استخوانهایشان از اسارت برگشت و خودشان در همان دوران سخت اسارت آسمانی شدند. معلم شهید محمد فرخی راد و شهید منصور رهیده.

بالانوشت 2: خاطره زیر با بازنویسی و تلخیص از کتاب ( تبسم اشک ها) نوشته

حاج عبدالحمید اکبرنیا

آزاده سرافراز پایتخت مقاومت ایران ، دزفول قهرمان ، از بچه های مسجد نجفیه دزفول است که قریب به 8 سال از جوانی اش را در زندان های رژیم بعث عراق سپری کرده است. ویژگی خاطراتش ،نگارش وقایع بدون سانسور و بدون بزرگنمایی است. این کتاب در سال 89 توسط انتشارات پیام آزادگان  چاپ شده است که تمامی خوانندگان الف دزفول را به خواندن آن توصیه می کنم.

بالانوشت 3 :  حاج عبدالحمید 15 سال بیشتر ندارد که در بهمن ماه 61 در عملیات والفجر مقدماتی به اسارت در می آید در حالی که یک برادرش قبلا شهید شده است و برادر دیگر و پدرش همزمان در جبهه می جنگند.

سال۶۶- اردوگاه موصل۲

بالانوشت 4 :حاج عبدالحمید که آن روزهااز تمام وقتش استفاده می کند، بر زبان های عربی و انگلیسی مسلط می شود ، در ۵۵ روز حافظ قرآن می شود و . .   امروز یک روان شناس است.  مدرک کارشناسی ارشد روانشاسی اش را از دانشگاه تهران گرفته است . هم در آموزش و پرورش و هم به عنوان مشاور خانواده به هم میهنانش خدمت می کند. خودش در همین کتاب نوشته است که با خواندن یکی از کلمات قصار نهج البلاغه که امام علی (ع) فردی را از داشتن صفاتی زشت نهی می کند ، تصمیم می گیرد که اگر روزی آزاد شد ، روانشناس شود و به یاری خدا هم سرنوشت همین می شود.

تبسم اشک ها

 خاطره ای  از حاج حمید را در ادامه مطلب بخوانید . اصل خاطره خیلی بیشتر است که برای خواندش بروید سمت ( تبسم اشک ها).