صدای نامحرم رادیو عراق  دیگر برای مردم دزفول تکراری بود :
«عراق ظرف 48 ساعت آینده اهداف تعیین شده در زیر را مورد هدف حملات موشکی خویش قرار خواهد داد» :

الف – دزفول

اگرچه شهرهای مورد هدف در الفبای ابجد عراق تغییر می کرد اما جایگاه الف همیشه مختص دزفول بود.
دزفول
پایتخت مقاومت ایران  و به قول عراقی ها ( بلدالصواریخ – شهر موشک ها)
روزگاری  پیکر استوارش  از
176 موشک 6، 9 و 12 متری
2500 گلوله توپ
300 راکت
زخمی شد
و در طول 2700 روز مقاومت 2600 شهید تقدیم امام و انقلاب کرد و 19000 واحد مسکونی و اداری اش تخریب شد.
اما هنوز همچنان استوار اما مظلوم و گمنام جایگاه الف را در صبوری و مقاومت حفظ کرده است


:: پروفایل مدیر وبلاگ
جهت اطلاع از تنظیمات و ویــــرایش این قالب اینجا را کلیک کنید.

.:: کلیک کنید ::.
 
به بهانه ی ایام فاطمیه و سوگواری بی بیِ بی مزار و بی حرم
نویسنده : علی موجودی
تاریخ : سه شنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۵

بالانویس:

کاشف این روایت بی نظیر دوست عزیزم حاج مسعود پرموز بود که خرداد ماه 93 با کمک رزمنده ی جانباز حاج علیرضا بی باک، پرده از این روایت برداشت. حیفم آمد مرور مجددی نشود. به مناسبت ایام فاطمیه و سوگواری بی بیِ  بی مزار و بی حرم این روزها، آن را باز نویسی و منتشر می کنم.

 

وقتی تقدیر گمنام بودن نیست

روایت معجزه آسای شناسایی پیکر شهیدی از شهدای دزفول که قرار بود به عنوان شهید گمنام دفن شود

 

 

پرده ی اول ( بهمن ماه 1361 ـ فکه )

21بهمن ماه سال 61 است که «محمد حسین» در والفجر مقدماتی  و در منطقه فکه، گم می شود. از همان گم شدن هایی که آن روزها می­گفتند مفقودالاثر.  خبر از محمدحسین فقط بی خبری است و کسی نه اسارتش را دیده است و نه شهادتش را.

چشم مادر به در است . آزاده ها هم می آیند ، اما از گمشده­ی خانواده­ی «شیرزاد نیلساز» خبری نمی شود که نمی شود.

شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز- نفر وسط

 

ادامه ی این ماجرای معجزه آسا و بی نظیر را در ادامه مطلب بخوانید



:: موضوعات مرتبط: شهید محمد حسین شیرزاد نیلساز
:: ادامه مطلب
به بهانه ی آشنایی با شیرزنی دزفولی که داغ 5 شهید دید
نویسنده : علی موجودی
تاریخ : شنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۵

زینب واره ها هنوز هستند

به بهانه ی آشنایی با مادر شهیدان «ناجی دزفولی»، زنی که داغ 5 شهید دید

 

 

آن قدر خودمان را درگیر ظاهر کرده ایم و باطن را بی خیال شده ایم که این داستان دارد کم کم نفوذ می کند به سرتاسر زندگیمان و این شده است قصه ی همیشگی ما آدم ها.

آنقدر که به فکرپرورش اندام مان هستیم، دغدغه ی پرورش اندیشه مان را نداریم و آنقدر که به زیبایی ظاهرمان می رسیم، کاری به کار، آراستگی باطن نداریم.

گاهی نان شب نداریم برای خوردن ، اما حتماً باید لباسمان، ماشینمان و دکوراسیون خانه مان جوری باشد که توی چشم بیاید و چشم دیگران را دربیاورد.

و این قصه ی دنباله داری است که کم کم دارد فرا می گیرد گوشه گوشه ی زندگی هایمان را و به یقین حجمی از فضای زندگی که با غیرخدا پر شود، از خداوند تهی خواهد شد.

یکی از همین بازی هایی که داریم در زندگی در می آوریم همین نامگذاری روزهاست. روز مادر ، روز پدر ، روز دختر و ده ها روز دیگری که فقط یادگرفته ایم به بهانه ی آن برویم و کادو بخریم و بده و بستان هدیه راه بیندازیم و قاعده می کنیم هرچه کادو گران تر باشد یعنی قیمت عشق بالاتر است و دیگر محبت های کلامی قیمتی ندارد برای مردم.  این روزهای ستاره دار شده می آیند و می روند، اما اصلاً به دلیل آن نامگذاری دقت نمی کنیم و بازهم اسیر ظاهر هستیم و بس.

دیروز روز میلاد حضرت زینب(س) بود و بیش از آنکه مردم دنبال نامی به بزرگی زینب باشند، دنبالی کادویی بودند که بدهند دست پرستارهای زندگی شان و باز هم ظاهر، بی خیال باطن.

 

سرگذشت این مادر صبور دزفولی را در ادامه مطلب بخوانید



:: موضوعات مرتبط: شهید حسین ناجی
:: ادامه مطلب