صدای نامحرم رادیو عراق  دیگر برای مردم دزفول تکراری بود :
«عراق ظرف 48 ساعت آینده اهداف تعیین شده در زیر را مورد هدف حملات موشکی خویش قرار خواهد داد» :

الف – دزفول

اگرچه شهرهای مورد هدف در الفبای ابجد عراق تغییر می کرد اما جایگاه الف همیشه مختص دزفول بود.
دزفول
پایتخت مقاومت ایران  و به قول عراقی ها ( بلدالصواریخ – شهر موشک ها)
روزگاری  پیکر استوارش  از
176 موشک 6، 9 و 12 متری
2500 گلوله توپ
300 راکت
زخمی شد
و در طول 2700 روز مقاومت 2600 شهید تقدیم امام و انقلاب کرد و 19000 واحد مسکونی و اداری اش تخریب شد.
اما هنوز همچنان استوار اما مظلوم و گمنام جایگاه الف را در صبوری و مقاومت حفظ کرده است


:: پروفایل مدیر وبلاگ
جهت اطلاع از تنظیمات و ویــــرایش این قالب اینجا را کلیک کنید.

.:: کلیک کنید ::.
 
به یاد عارف واصل شهید سیدرضاپورموسوی
نویسنده : علی موجودی
تاریخ : چهارشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۷
بالانویس:

عارف و سالک شهید « سیدرضا پورموسوی » را اکثر دزفولی ها می شناسند. چه نسل بچه های جبهه و جنگ و چه نسل سومی ها و نسل چهارمی ها. جوان 22 ساله ای که در سوم فروردین ماه 1367 در عملیات والفجر 10 آسمانی می شود  و دست نوشته هایی که از او به جا می ماند، پرده از اسراری عجیب و تکان دهنده برمی دارد. پرده از ارتباط با سید و آقای غایبش، همان آقایی که خبر شهادت او و سید هبت الله فرج الهی و سید مصطفی حبیب پور را هم بهشان ابلاغ می کند.

روایت زیر قصه ی اولین دیدار سیدرضا با قطب عالم امکان مهدی موعود(عج) می باشد که با دست خط مبارک شهید نگارش شده است و امروز در نیمه شعبان و ولادت مهدی موعود(عج) برای اولین بار منتشر می شود.

 

دیدار یار

روایت اولین دیدار شهید سیدرضاپورموسوی با حضرت بقیه الله الاعظم به قلم خودش

انتشار برای اولین بار

 

مزار این شهید والامقام در گلزار شهدای بهشت علی دزفول زیارتگاه عاشقان است



:: موضوعات مرتبط: شهید سیدرضاپورموسوی
بیاد عارف شهید سیدرضاپورموسوی
نویسنده : علی موجودی
تاریخ : پنجشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۱


بالانویس1:

خیلی ها در این مدت به  الف دزفول  ایراد گرفتند که چرا از عارف شهید سیدرضا پورموسوی مطلبی کار نکرده ام. به همه­ شان حضوراً عرض کردم : «به عقیده من، سید رضا و آنچه که بر او گذشته است، بیشتر باید توی دل ها باشد تا روی زبان ها. خاطرات سید دهان به دهان و برای اهلش نقل شود بهتر است» فلذا بنده به ذکر خاطره کوتاهی بسنده می کنم که «درخانه اگر کس است یک حرف بس است»


بالانویس2 :

آنان که سید را می شناسند ، می دانند چه می گویم و آنانکه نمی شناسند ، فقط به همین یک جمله بسنده کنند که سیدرضا عارفی سالک بود ، که سیرو سلوکش او را در اوج جوانی به مقاماتی رساند که . . .


بالانویس3 :

راوی خاطره می خواهد نامش فاش نشود. باز هم الف دزفول بی تقصیر است.

 

                                                     

 یک شب پیمان شکستی

 


من و سید با هم صیغه برادری خوانده بودیم. یکی از عهدهایی که با هم بسته بودیم این بود که هر روز  برای همدیگر دعا کنیم. اربعین بود. آن ایام روز اربعین برای عزاداری می رفتیم شوش. تازه از شوش برگشته بودیم که سیدرضا را دیدم. پس از سلام و احوال پرسی ، برگشت سمت من و با لبخند گفت :

«برادر! خوب بر سر عهد و پیمانمان ماندی. مگر قرارنبود هر شب برای هم دعا کنیم؟»

با تعجب گفتم: «سید! من بر سر عهدمان بوده ام. هر روز برایت دعا کرده ام»

گفت : «نه برادر! در این مدت ، تو یک شب برای من دعا نکرده ای»

تا سید گفت : «یک شب!» تصویر آن شب مسجد امیر المومنین از پیش چشمانم رژه رفت. سید درست می گفت.

یک شب داشتم در مسجد امیر المومنین نماز مغرب و عشا می خواندم. تازه نمازم تمام شده بود که یکی از دوستان گفت شخصی بیرون مسجد با شما کار دارد. هنوز نه تسبیحاتی خوانده بودم و نه تعقیباتی. گفتم کمی صبر کند اما ظاهراً عجله داشت. رفتم بیرون مسجد و پیگیر کار آن بنده خدا شدم و دعا و تعقیبات را فراموش کردم.

.

.

.


سرم را بلند کردم و زل زدم توی چشم های سید. براستی که سید عارف بود.

 

 

وصیت نامه شهید سید رضا پورموسوی و خاطرات تصویری مادر شهید را در ادامه مطلب ببینید.



:: موضوعات مرتبط: شهید سیدرضاپورموسوی
:: ادامه مطلب